*بسم الله الرحمن الرحیم *
قلب در اصطلاح عارف عبارت است از نفس ناطقه ای که به مقام عقل بالمستفاد برسد ، اگر چنانچه روح مجرد انسانی در سیر علمی به جایی رسید که کلیات و جزئیات را مبسوطاً مشاهده کرد و هر وقت خواست توان شهود آن را داشت این را حکیم " قلب " می نامد که عقل مستفاد می گوید .
قلب به اصطلاح عارف همان عقل بالمستفاد است به اصطلاح حکیم .
بالاتر از قلب که مقام روح است ، آن را عارف روح می داند برای اینکه اشیاء را به نحو اجمال مشاهده می کند و فرق بین روح و قلب فرق مرتبه اجمال و مرتبه تفصیل است .
سرّ نامگذاری این مرتبه به " قلب " این است که او در وجوه متقلب است یعنی هر لحظه به یک وضع و حال خاصی است ،و نسبت به حضرات خمس هم توجه پنج گانه دارد ،یعنی آن حضرات خمسی که یکی از آنها همان جامع بود نسبت به آنها هر لحظه که بخواهد در ارتباط است .
پنج روزنه و پنج حضرت به چهره قلب باز است .
و او بین " غیب و شهادت " و بین " ظاهر و باطن " متقلب و منقلب است ، از این جهت او را " قلب " گفتند .
انقلاب و تقلب او به این است که هر وقت بخواهد مظهر هر کدام از این اسماء حسنی خواهد شد ، اما نه به نحوی که مظهر یک نام باشد ، و مظهریت نامهای دیگر را ترک کند ، بلکه به نحو " عدل "در این مظاهر ظهور می کند . عادلانه در این مظاهر ظهور می کند .
توان آن را دارد که بین این مظاهر به نحو عدل جمع بکند که این همان " عدالت کبری " است ،غیر از عدالت صغری .
یک عدالت در فقه مطرح است که عدالت صغری است ،که معیار ترتّب بسیاری از آثار فقهی است ،نظیر اقتدا کردن به نمازگزار وقتی صحیح است که نمازگزار عادل باشد ،یا اجرای صیغه طلاق وقتی صحیح است که مستمعش عادل باشد ،( عدالت صغری در فقه اصغر).
اینکه انسان کارهای واجب را انجام بدهد و کارهای حرام را ترک بکند این عدالت دارد.عدالت کبری در فقه اکبر یعنی در حکمت الهی ، تنها انجام واجب و ترک محرمات نیست بلکه تعدیل این قواست.
اگر کسی قوایی که منشاء پیدایش کارهاست ،آن قوا را تعدیل بکند و هر کدام را در هسته مرکزی عدل نگه بدارد و این سه هسته مرکزی را هم تعدیل کند از آنها یک عصاره ای به بار بیاورد ، آن می شود " عدالت کبری ".
____________________
شرح فص حکمة قلبیه فی کلمة شعیبیه علامه جوادی آملی
درباره این سایت